توضیحات درباره کتاب
عنوان اصلی: Neuroleadership : a journey through the brain for business leaders, 2012.
----------
پیشگفتار مترجمان
نوروساينس يا علم عصبشناسي در آغاز براي فعاليتهاي پزشكي در محيطهاي كلينيكي مورد توجه قرار گرفت، اما به مرور و اينك، دامنهي كاربردهاي آن به موضوعات "كاروكسب" و "رهبري در كاروكسب" و محيطهاي صنعتي - سازماني روزبهروز بيشتر گسترش مييابد. اين به معناي توسعهي مطالعات بينرشتهاي است از يكسو، و از ديگر سو، ظرفيتهاي وسيع مطالعات علمي ماركتينگ و مديريت را آشكار ميسازد.
حاصل آنكه دانش عصبشناسي در پيوند با حوزهي مطالعاتي مديريت، ماركتينگ، تبليغات، بستهبندي، طراحي، و... گسترش يافته و امروزه با عناوين نورومنيجمنت، نوروماركتينگ، نوروادورتايزينگ، نوروپكيجينگ، نوروديزاين و... از آن ياد ميكنيم.
دربارهي نوروماركتينگ، تاكنون دو عنوان كتاب در انتشارات بازاريابي چاپ و منتشر شده است:
الف" -نوروماركتينگ؛ نظريه و كاربرد"، اثر تأليفي پرويز درگي كه در سال 1392 منتشر شد و به چاپ دوم رسيد.
ب" -نوروماركتينگ كاربردي" با ترجمهي پروين افشار، متين رشيدي آستانه، و مهسان افشار، كه در سال 1395 منتشر شد.
تعدادي كتاب ترجمهاي در همين حوزهي مطالعاتي از سوي ديگر ناشران ايراني چاپ و منتشر شده است كه بخوبي جهش صعودي و اهميت حوزهي نوروساينس را در ماركتينگ معرفي ميكند. با وجود اين، كتاب "نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب" تنها كتاب ترجمهاي در ايران است كه پيوند علوم عصبشناسي را در محيطهاي صنعتي - سازماني براي فعاليتهاي كاروكسب در حوزهي "رهبري و مديريت" دنبال ميكند.
كوتاه سخن آنكه، اين كتاب يعني "نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب"، يك تور گردشگري علمي به "مغز" است، سپس به معرفي متخصصين برجستهي حوزهي نوروليدرشيپ، نيازهاي اساسي انسان، و تأثير
آن بر ابزارهاي مختلف توسعهي فردي و سازماني ميپردازد.
خلاقيت مؤلفان كتاب، و كاستي مؤلفان
ارژنگ قديري، مؤلف ايراني اين كتاب، به همراه همكارانش كه استادان زبدهاي هستند، نخست كتاب را به زبان آلماني، و سپس به زبان انگليسي براي مديران نوشتند و انتشارات معروف اسپرينگر آن را چاپ و منتشر كرد. مخاطب اصلي اين كتاب، جامعهي دانشگاهي و مراكز علمي نيستند. از اينرو، كتاب در فضايي نرم از واژهها و عبارتها، و به دور از پيچيدگيهاي فني، اطلاعات ذيقيمتي را در اختيار مديران و رهبران كاروكسب قرار ميدهد.
قديري، متولد شهر كلن آلمان، در دوران كودكي بارها به تهران و يزد سفر كرده است. مديريت اجرايي را در كشورهاي آلمان، سوئيس، و فنلاند فراگرفته، و در سال 2012 در مقطع كارشناسي ارشد فارغالتحصيل شده است. از انستيتو نوروليدرشيپ، بورس دكتري دريافت كرده و در دورههاي دكتري دانشگاه ميدل اسكس در بريتانيا مشغول تحصيل است (براي اطلاعات بيشتر به مجلهي توسعه مهندسي بازار، سال دهم،شمارهي 48، فروردين و ارديبهشت 1395، مراجعه كنيد كه حاوي گفتوگويي است دربارهي نوروليدرشيپ، و ديدگاهها و آراي وي).
ويژگي برجستهي اين اثر يعني كتاب حاضر - نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب - در آنجاست كه تعريف فوقالعاده سادهاي از نوروليدرشيپ عنوان ميكند و آن هدايت مغز خود و ديگران است. با اين تعريف، مؤلفان كتاب تأكيد ميورزند كه اين تنها مغز كاركنان نيست كه بايد مورد توجه قرار بگيرد بلكه، مغز رهبران نيز بايد مورد تحليل و بررسي قرار بگيرد؛ زيرا مغز هر دو گروه تحت تأثير عوامل يكساني هستند.
اما "رهبران كاروكسب" چگونه بايد اين كار را شروع كنند؟ با پاسخ به اين پرسش، با زيربناي تدوين كتاب "سهم مغز در رهبري كاروكسب" آشنا ميشويم. پيشنهاد مؤلفان اين است كه بايد با بيولوژي مغز آشنا شويد. دربارهي كاركردهاي نقاط خاص مغز بيشتر و بهتر بدانيد؛ كوششي كه مؤلفان اين اثر، استادانه، به زيبايي و سادگي، آن هم به اجمال در اين كتاب درخشان به ثمر نشاندهاند.
علاقهمنديم ضمن احترام و تحسين خاص مؤلفان كتاب، براي توضيحات فوقالعاده جذاب، ژرف و راهكار بينظيرشان بهمنظور ارتقاي فعاليتهاي "رهبران كاروكسب"، برآنان خرده بگيريمكه چرا ناميازهنري موراي (Henry Murray) 19888 - 1893)، نبردهاند. اين در حالي است كه پايه و اساس اين كتاب، شالودهي ديدگاههاي موراي است.
هنري موراي پايهگذار "سهم مغز"، پايهگذار كتاب نوروليدرشيپ
هنري موراي 19888 - 1893)، روانشناس برجستهاي است كه تحت تأثير كارل يونگ، روانپزشك و روانتحليلگر سوئيسي، (دوست و همكار زيگموند فرويد) بود. موراي با صراحت اعلام ميكند كه شخصيت در مغز ريشه دارد. فيزيولوژي مغز انسان تمام جنبههاي شخصيت را هدايت و كنترل ميكند. براي اثبات اين ادعا، مثال سادهاي ميزند كه برخي داروها، عملكرد مغز و از اينرو شخصيت را تغيير ميدهند. هر چيزي كه شخصيت به آن وابسته است، از جمله حالتهاي احساسي، خاطرات، عقايد، نگرشها، ترسها و ارزشهاي هشيار و ناهشيار، در مغز وجود دارد.
بهعلاوه، مهمترين خدمت موراي به نظريه و پژوهش در شخصيت، استفاده از مفهوم نيازها براي توضيح دادن انگيزش و جهت رفتار است. جالب است وقتي آثار موراي را ورق ميزنيم، او از "نياز" تعريف خاصي دارد كه ميگويد: نياز عبارت است از نيروي زيستشيميايي در مغز كه تواناييهاي عقلاني و ادراكي را سازمان ميدهد. امكان دارد نيازها از فرايندهاي دروني مانند گرسنگي يا تشنگي يا از رويدادهاي موجود در محيط ناشي شوند. نيازها، سطحي از تنش را به وجود ميآورد كه ارگانيزم سعي ميكند با ارضا كردن آنها، آن را كاهش دهد. نيازها، رفتار را نيرومند و هدايت ميكنند. آنها رفتار را در مسير مناسب براي ارضا كردن نيازها فعال ميكنند.
موراي بر پايهي پژوهشهايش، فهرستي از 20 نياز را تدوين ميكند كه هنوز هم جامعترين فهرست نيازها در دنياست. از نظر موراي، نيازها را ميتوان به نيازهاي نخستين و ثانوي، و نيازهاي واكنشي (Reactive needs) و نيازهاي خودجوش (Proactive needs) طبقهبندي كرد. و اين كتاب يعني "نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب"، يك الگوبرداري فوقالعاده هنرمندانه از دانش موراي است!
شگفتآور است كه واژهي نوروليدرشيپ را در سال 2006، ديويد راك و جفري شوارتز مطرح كردند با اين تعريف كه پايه و اساس تمامي تصميمات و اقدامات ما از اساس از مغز نشأت ميگيرند! بهعلاوه، مؤلفان كتاب "نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب"، نيازها را مطرح ميكنند و از طرحوارههاي انگيزشي ميگويند. و اين همهي آن چيزي است كه موراي در اواخر قرن نوزدهم ميگويد و مؤلفان در قرن بيستويكم با اقتباس از او، همان افكار را منتشر ميكنند. براي مثال در صفحهي 54 اين كتاب ميخوانيم: رفتار انسان از مغز نشأت ميگيرد. ما ميتوانيم مناطق مختلفي از مغز را شناسايي كنيم كه باعث بروز رفتارهاي خاصي ميشوند.
رفتار انسان بر اساس عقلانيت نيست بلكه، بيشتر بر اساس محركهايي است كه از تعاملات بين بخشهاي مختلف مغز به وجود ميآيند كه اهميت فراواني براي انسان دارد.
صفحات متعدد و متنوع كتاب (نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب)، از آغاز تا پايان اين توجه را ميدهد كه همهچيز را در "مغز" جستجو كنيد و براي ترغيب رفتار كاركنان، شما را برميانگيزد كه در ديدگاههايتان تجديدنظر اساسي كنيد. براي مثال در صفحهي 89 ميخوانيد:
پاداش، توجه، و انگيزه، همگي اركان دوپامين و سيستم پاداش هستند. بدينترتيب، ديدگاه بسياري از شركتها نسبت به انگيزههاي انسان بايد مورد بازنگري واقع شوند.
با اين تغيير نگرش، نوروليدر، رهبري است كه توانايي شناخت مغز و عوامل درونيتر را دارد. و بنابراين بهتر ميتواند از اين پتانسيل در تكتك نيروهاي سازماني استفاده كند. آگاهي از سيستمهاي پاداش افراد، نوروليدر را قادر خواهد ساخت كه بهتر به انگيزههاي دروني كاركنان و رضايتمندي تكتك آنها توجه كنيد.
به سادهترين عبارت، فضاي رقابتي، آگاهي بيشتر از "مغز" و فعاليتهاي مغز است. تنها در اين موقعيت است كه شخص رهبر يا مدير كاروكسب، هم خود و هم كاركنانش، با حداكثر توان خود فعاليت ميكنند، بارور و خلاق هستند، انعطافپذيرند، پذيراي تغييرات هستند، و هوشمند و مبتكر.
مؤلفان كتاب از بين نيازهاي بيستگانهي موراي، چهار نياز اساسي انسان را برشمردند و عنوان ميكنند كه اين چهار نياز در قلب نوروساينس قرار دارد. اين چهار نياز عبارتند از:
1- نياز به دلبستگي
2-نياز به جهتگيري و كنترل
3-نياز به عزت نفس و حفظ و توسعه
4-نياز به لذت و اجتناب از رنج
هر كدام از اين نيازها بهصورت جداگانه مورد بررسي قرار ميگيرند؛ زيرا هر كدام از آنها مدارهاي متفاوتي را تحريك ميكنند و نواحي متفاوتي از مغز را فعال ميكنند.
جالب است وقتي ميدانيم، بخشي از سيستم ليمبيك با نام هستهي تكيهگاه (Nucleus accumbens) مركز پاداش مغز محسوب ميشود. اگرچه اين بخش بهعنوان مجموعهاي از ساختارها كه كاركردهاي كمي متفاوت دارند در نظر گرفته ميشود، اما بهطور كلي اكثر حالتهاي پاداش را پردازش ميكنند و مسئول ترشح دوپامين، هورمون پاداش در مغز ما از ناحيهي كلاهكي شكمي (Ventral tegmental area) ميباشد. اين بخش همچنين در ترشح هورمون اكسيتوسين (oxytocin) دخالت دارد كه براي ايجاد اعتماد و روابط ضروري است. و بسياري توضيحات ديگر كه در كتاب ميخوانيد. اين همه به ما ميآموزد كه از طريق فعال كردن مركز پاداش در مغز ميتوان فرايندهاي مختلفي را تحريك كرد كه به يادگيري پيشرفته، شكلگيري عادت، و احساسات مثبت در مغز كمك ميكند.
ارژنگ قديري و همكارانش يعني مؤلفان كتاب "نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب"، استادانه از اين مركز پاداش در مغز، نقب ميزنند و به محيطهاي اجتماعي، صنعتي، و سازماني ورود پيدا ميكنند. آنجا كه مينويسند: محيطهاي اجتماعي و محترمانه ميتوانند باعث فعال شدن مراكز پاداش در مغز شوند، و احترامي كه در سبكهاي دموكراتيك براي افراد قائل هستند و هيجاني كه يك رهبر ترغيبكننده براي ترغيب افراد ميكند، ميتواند ميزان لذتي را كه افراد در محيط كار تجربه ميكنند، افزايش بدهد و نتيجه ميگيرد...
بعيد است كه سبك رهبري فرماندهنده تأثيري بر حس لذت داشته باشد.
نوروليدر كيست و چه وظايفي دارد؟
يافتههاي حاصل از تحقيقات نوروليدرشيپ به رهبران امكان ميدهد تا محيط كاري فراهم آورند كه دوستدار مغز باشد و همسو با نيازهاي اساسي كاركنان خود باشد. يكي از ملزومات اين رويكرد سازماني اين است كه عملكرد و رفتار خود رهبران، دوستدار مغز باشد.
در صفحهي 160 كتاب چنين ميخوانيم:
يكي از نقشهاي نوروليدر اين است كه فرايندهاي فردي را از منظر مغز و نيز مغز تكتك افراد بشناسد. رهبران همچنين بايد كاركنان خود را بشناسند. ما ميدانيم كه مغز عضوي است كه تحت تأثير هيجانات ميباشد. بنابراين، نوروليدر تنها ميتواند از طريق شناخت آرزوها و هيجانات كاركنان به قدرت كامل مغز آنها دست پيدا كند.
آيا علاقهمنديد به يك نوروليدر تبديل شويد؟ اگر پاسختان مثبت است، دو راه را انتخاب كنيد:
الف- كتاب حاضر " -نوروليدرشيپ؛ سهم مغز در رهبري كاروكسب" را از آغاز تا پايان بخوانيد
ب- وظايف اصلي در هفت گام آمده است. اين هفت گام در صفحهي 256
فهرست شده و سپس تكتك اين وظايف تشريح شده است.
و سخن پاياني آنكه، تبديل شدن به نوروليدر به معناي تبديل شدن به يك دانشمند علم نورو نيست بلكه، به معناي شناخت كاركردهاي اساسي مغز و پيوند آن با تعاملات محيط كار ميباشد.
در پايان شايسته است از آقايان احمد آخوندي، مدير توانا و داناي انتشارات بازاريابي، و محسن جاويدمؤيد، سردبير پرتلاش "دوماهنامهي توسعه مهندسي بازار"، بابت ويراستاري و تمام مراحل چاپ و نشر كتاب سپاسگزاري كنيم. همچنين از آقاي دكتر سيداحسان گلپرور كه در طي مراحل كار ياريمان كردند، تشكر ميكنيم.