توضیحات درباره کتاب
تبلیغات به روایت دیوید اُگیلوی
دیوید اگیلوی را «پدر علم تبلیغات» میدانند و بسیاری از بزرگترین برندهای دنیا او را در مقام «نابغهی ایدهپردازی» میشناسند. این کتاب که نخستین بار در سال 1963 به چاپ رسیده است، دنیای تبلیغات را منقلب کرد و کتاب مقدس نسل تبلیغاتچیهای دههی 1960 شناخته شد.
در این کتاب چه میخوانیم؟
داستان خلق این اثر
پیشینه
فصل 1: چگونه میتوان یک بنگاه تبلیغاتی را اداره کرد؟
فصل 2: چطور مشتری پیدا کنیم
فصل 3: چطور مشتریان خود را نگه داریم
فصل 4: چطور یک مشتری خوب باشیم
فصل5: چطور میتوان درست تبلیغ کرد
فصل6: چگونه یک آگهی تبلیغاتی بنویسیم
فصل7: چطور آگهیهای تصویری و پوستر بسازیم
فصل8: چطور یک تبلیغ تلویزیونی خوب بسازیم
فصل9: چطور میتوانیم برای محصـولات غذایی، شهرهای دیدنی و
داروهای اختصاصی تبلیغ بسازیم
فصل10: چطور به اوج قله صعود کنیم (نصیحت به جوانترها)
فصل11: آیا تبلیغکردن باید منسوخ شود؟
کلام آخر
مطالعهی این کتاب برای چه کسانی مفیدتر خواهد بود؟
- علاقهمندان به تبلیغات و تاریخ تبلیغات
- تبلیغاتچیها و آژانسهای تبلیغاتی
- فریلنسرها (ایدهپرداز، گرافیست، کپیرایتر و ...)
بخشی از این کتاب:
در ابتدای راه وقتی دنبال مشتری میگشتم، به سراغ کسانی میرفتم که دوست داشتم کارشان را به ما بسپارند و همیشه با طرح این پرسش سر صحبت را باز میکردم که به نظر شما عمر مفید یک شرکت تبلیغاتی چند سال است و بیشترین فاصله میان دوران فراز و فرود آن چقدر میتواند باشد؟ مگر غیر از این است که هر چند سال یک بار یک شرکت به موفقیت چشمگیری دست پیدا میکند و هر آنچه را که در چنته دارد، به کار میگیرد تا مشتریانِ آنهایی را که دیگر رمقی برای نوآوری ندارند، به سمت خود بکشد و با کارهای ارزندهاش همه را شگفتزده کند؟! وقتی چند سال به همین منوال گذشت، بنیانگذاران که حالا دیگر ثروتی به هم زدهاند و میخواهند مجال بیابند تا خستگی کار را از تن به در کنند، بیانگیزه میشوند و آتشفشان خاموش، هیبت خود را از دست میدهد. اگرچه هنوز پابرجاست و به خاطر اسم و رسم و مشتریان قدیمی، بخاری از آن بلند میشود، ولی تولیداتش چیزی جز حرفهای تکراری و شبیهسازی کارهای قدیمی نیست. این جاست که بوی کهنگی شامهها را آزار میدهد و رقبا جان تازهای میگیرند؛ تازهنفسهایی که کمربندها را محکم بستهاند و خیال تصاحب جهان را در سر دارند. تعداد ستارههایی که این گونه افول کردهاند، کم نیست و همیشه کارمندان چنین شرکتهایی پیش از همه خبردار میشوند که اوضاع از چه قرار است؛ ولی پذیرش حقیقت برای هیچ کس آسان نیست.
وقتی صحبتم به این جا میرسد، میبینم طرف مقابل سخت به فکر فرو رفته، زیرا این واقعیت برای هر صنفی مصداق دارد و تازه پی میبرد که شرکت خودشان هم پیش از تبلیغ به چیزهای دیگری احتیاج دارد. در هر حال، من با این روش موفق شدم مشتریان خوبی پیدا کنم. هرچه باشد، وقتی حساب بانکیات خالی است، دست به هر کاری میزنی.